به اميد آينده اي بهتر.

وئبلاگچی : خــــزراوغلي

+0 به يه ن

با سلام واحترام؛

از اينكه در گستره جامعه پوياي ايران زمين شاهد تلاشي بس بزرگ براي افشاي توهمهاي نژادپرستان وطني هستم خوشحالم و بسيار تاسف ميخورم كه همچنان عده اي با جهل خود طبق معمول در گستره دنياي مجازي به سبك جهان سومي آلوده به تفكرات دگم  همراه با فحاشي و فرافكني ميباشند.

از اينكه مطالبي نگاشته ميشود و براي آن نقدي نيز ارايه ميگردد بايد استقبال نمود ولي اينكه چون آن مطلب باب طبع ما نباشد پس بايد با فحاشي و تهديد با آن برخورد كرد خود نشانه عقب افتادگي چنين افرادي است.

در دنياي ما چه در گذشته و چه در حال انواع آدميان بوده و هستند. در همان يونان قديم نيز افراد متعالي چون انديشمندان و هنرمندان بودند و همچنين افراد بزهكار و شرور. و در ابتداي ظهور خاتم النبي نيز انواع آدميان با گرايشات خير وشر نيز بوده ايم.

در زمان اما حسين كساني كه ادعاي صحابه پيامبر را داشتند و در برابر خيانت كوفه بر بيت پيامبر سكوت نمودند.

در عصر يونان باستان دانشمندان و افراد فرهيخته نيز از تمامي علوم و وقايع تمام جهان آن روز آگاهي كامل نداشتند، چه بسا زماني كه يونانيان خود را مترقي ميپنداشتند و ديگران را بربر در آنسوي كره زمين در منطقه جغرافيايي قاره آمريكاي امروزي (شمالي جنوبي) نيز تمدنهايي در حيات بودند كه بدون تاثير پذيري از تمدنهاي اوروپايي و آسيايي و آفريقايي به حيات شكوفاي خود  ادامه ميدادند.

منظور همان تمدن ماياها و اينكاها و آزتكها ميباشد و شايد در دنياي آنزمان تمدنهاي بيشماري نيز وجود داشته اند كه امروزه بشر هيچ چيزي از آنها نمي داند.

در طول زمان تمدنها بوجود آمده اند و متاسفانه به دلايل گوناگون مضمحل شدند. يكي از آنها تمدن يونان باستان است و ديگري هخامنشي. اين تمدنها از يكديگر و نيز از ديگر تمدنهايي كه چندان نامي از آنها نمانده هم تاثير گرفته اند و وامدار ديگران بودند. كه نبايد هر كدام را به تنهايي ايجاد كننده تمدن وانمود كرد. هر كدام نيز بدلايلي بسيار پيچيده از ميان رفته اند كه مهمترين آنها سقوط ارزشهاي انساني است و امروزه با تمامي پيشرفتهايي كه بشر بدست آورده متاسفانه مجدد شاهد سقوط ارزشهاي انساني هستيم و اين نه تنها در ايران و خاورميانه بلكه در غرب نيز در شرف وقوع است.

تمدن جهان امروزه بشري با تهديد سقوط مواجه است. آيا انسان ميتواند از پس سقوط كامل تمدني و ايجاد توحشي دوباره جلوگيري نمايد؟

اشاعه توهين در وئبلاگها خود نمونه بارز سقوط ارزشهاي انساني است. حيران از آنم كه افرادي كه داعيه دار و مدعي تمدن و حقوق بشر هستند خود پيشگام همه توحش هستند. جنگهاي متعدد در جهان بارزترين نشانه هاي سقوط تمدن جهاني است. اين تمدن جهاني وامدار همه ملل جهان است و به تنهايي منسوب به هيچ ملتي نيست.

نژادپرستان آريايي كه براي خود با خلق توهمات تاريخي سعي در ايجاد برتري نسبت به ديگران هستند و ديگران را وحشي قلمداد ميكنند خود وحشيانه ترين خلق و خوي را دارند.

در جنگهاي جهاني اول و دوم دنيا شاهد جنايات وحشتناكي از سوي آرياپرستان نژادپرست بود.

دنباله رو تفكرات نژادپرستانه آرياييسم در ايران به هموطنان غير فارس زبان خود انواع وصله ها و توهين ها را روا ميدارند و انتظار دارند كه همين مردم در برابر بربريت نژادپرستانه سكوت نمايند و هيچ عكس العملي از خود نشان ندهند و اگر كسي در برابر اعمال و تفكرات وحشيانه اينان ايستادگي نمايد با ارعاب و توهين و چسباندن انواع انگها در تلاش هستند تا از ميدان بدركنند.

حالا در امروز شاهدم كه اين نژادپرستان آريايي نگر حتي تاب تحمل هم زبانهاي فارس روشن‌بين را هم ندارند چرا كه روشنگران به زبان فارسي اسنادي دال بر پوچ بودن توهمات آرياپرستي را اريه ميدهند.

آرياپرستان در جايي از بزرگان يونان براي ارعاب مردم غير فارس زبان ايران زمين استفاده ميبرند و در جايي كه نظرات و اسناد همان يونانيها به زيان و ضرر ايشان باشد تاب تحمل را از دست داده و هر گونه توهين را روا ميدارند و جالب است كه خود را دانا و بسيار با سواد و متمدن نيز مي پندارند.

حتي به شعارهاي تو خالي خود مبني بر پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك نيز وقعي نمي نهند و مانند بربرها فقط با رجز خواني و توهين بدنبال كسب امتياز هستند.

بطور كل در نوشتارهاي پيشينيان ميتوان شك كرد البته اين فقط درباره يونانيها صدق نميكند بلكه حتي در مورد هندوان و ايرانيها و همه گذشته گان ميتوان شك نمود.

امروزه علم كه اوج تمدن بشري را با آن ميتوان نماياند به ما مي گويد كه هيچ چيز مطلق نيست. البته دين نيز به غير اين نمي گويد. در اديان (نه در مذاهب) الهي مطلق فقط خداوند است و لاغير. يعني با اين تعبير حتي كتابهاي آسماني كه منسوب به فرستاده شده از سوي خداوند است چون اين كتابها همگي اين دنيايي است و جمع آوري و نگاشته شده توسط غير خدا پس ميتوان آنها را نيز غير مطلق دانست. اعتقاديست در شيعه كه مدعي است كتاب "قرآن" كه در دست ما است كامل نيست و اكمل آن در نزد صاحب زمان است كه در هنگام ظهور آن را به جهانيان آشكار خواهد ساخت.

بنابراين ما در اين دنيا چه با تفكر علمي و چه با تفكر ديني بايد بدانيم كه هيچ چيز مطلق نيست مگر خداونگار يكتا.

بديها و خوبيها همگي در انسان جمعند. اين ضديت در ماهيت وجودي انسان ميتواند انسان را در هر رتبه و مقام كه باشد به تباهي و يا تكامل سوق دهد. يك روحاني را با تمام اشراف به دين به سيطره شيطان بكشد و يا يك جاني را از اوج حماقت به مرتبه تكامل انساني برساند.

چيزي كه امروزه ما بايد بدنبالش باشيم عبرت از گذشته است تا چراغ راه آينده باشد نه اينكه گرفتار همان حماقتهاي گذشتگان شويم فقط توسل به ارق ملي‌يمان. چون ايراني هستيم پس هر آنچه پادشاهان ايراني بودند پس خوب بوده و ديگران پست!!! اين يك استدلال غلط است.

جوياي حقيقت بودن نه نشانه خائن بودن بلكه نشانه درايت است براي رفع عيوب تا آينده اي درخشان داشته باشيم.

شكست هخامنشي از اسكندر فقط شكست يك حكومت از ديگري نبوده، چنانچه شكست قشون مسلمان عرب از كفار عرب در جنگ احد نيز فقط شكست يك لشگر از لشگر ديگر نبوده بلكه براي هر كدام دلايل منطقي وجود داشته كه بايد مطالعه شود. لشگر مسلمان به امر پيامبر خود گوش فرا نداده و پايبند نبودند و اين ضعف در افرادي كه ادعاي ايمان به خدا و پيامبرش داشتند نمود دارد و شكست هخامنشي در برابر اسكندر نيز نشان از ضعف و سستي لشگريان هخامنشي داشته است. دلايل هر كدام نيز بايد بررسي شود. چه پيامبر اكرم (ص) تمامي زواياي جنگ احد را به افراد مدعي گوشزد نموده ولي ياران نيمه راه براي بدست آوردن غنايم جنگي غافله را باختند و هخامنشيان با كبر و غرور خود در برابر علم دانشمندان يوناني شكست را متحمل شدند.

عرب را اگر علمي نبود چگونه توانستند تمدني را بنا نهند كه تا به امروز تمام دنيا وامدار آنان باشد؟ فرض بر اينكه اعراب علم را از يونانيان و ايرانيان گرفته باشند، همين گرفتن علم و پروراندن آن در بستر جوامع آن روزگار كه بسيار بدوي بودند خود نشان از علم و آگاهي و درايت اعراب آنزمان ميكند. نفي و انكار اين مسئله جز تعصب و دگم بودن را چيز ديگر نمي توان گفت.

چه من از عرب بدم بيايد يا نيايد نبايد منكر دست آوردهاي اعراب و فرهنگ عربي باشم. امروزه لفظ عرب چنان در زبانها و فرهنگاهي جهان خصوصا زبان فارسي نفوذ كرده كه نمي توان خلاف آن مدعي شد. نمي توان گفت كه عرب فقط باديه نشين بوده و چنين ادعايي فقط دال بر حماقت مدعي است. چه اگر عرب و فرهنگ عرب توانايي لازم را نداشت نمي توانست چنين قدرتي بيابد و خود و فرهنگش مستحيل فرهنگ زير دستش ميشد.

با تعصب نمي توان اعتباري كسب كرد. بايد با آگاهي و درايت و عدم بغض و كينه در جهت اعتلاي جوامع بشري خصوص مردم ايران شد. من چقدر از زبان انگليسي متنفر باشم ولي براي ارتقا خودم نياز به يادگيري آن زبان و فرهنگ دارم. بايد خود را وادار نمايم به انعطاف و براي ايجاد چنين انعطافي نياز به رفع احساس منفي مي باشد. يعني بايد خود را تغيير دهم.

با ادامه تفكرات پان فارسي و يا نژادپرستي آريايي نه تنها خيري به ايران نمي رسد بلكه در آشوب زمانه كه نمونه بارزش "داعش" ميباشد طوفان به مسكن من خواهد رسيد و هر آنچه در طول زمان كسب كرده باشم را به يغما خواهد برد. كوته فكري و حماقت تا چقدر؟

بايد تغيير كرد بايد منعطف بود. طوفان در راه است. شايد آن طوفان داعش به داخل ايران نرسد كه بعيد ميدانم ولي در هر صورت شايد طوفان سهمگينتر از آن طوفان گريبانمان را بگيرد. هيچ فرووهه اي و هيچ سمبل و نشان و توهمي نمي تواند من را از آسيب برهاند. بتها خود ساخته ما هستند.

خداوند بلاياي متعددي را براي بندگان گناهكار خودش در نظر گرفته. طوفان نوح يكي از آنها بود. طوفان زمان ما شايد سهمگينتر از آن باشد.

همواره غربيان يونانيان را در برابر حكومت عثماني قلمداد ميكنند. يونانيان هر چقدر هم در داخل مملكت عثماني بوده باشند ولي جالب اين كه در آن حكومت نيز از تواناييهاي خود بهره برده و صاحب منسب بوده اند. يونانيان شايد تابع حكومت عثماني شده بودند ولي جداي از حاكميت محسوب نمي شدند و در حاكميت عثماني مانند ديگر مليتهاي تابع در آن امپراتوري دخيل بودند و صاحب منافع تا اينكه غربيان با دسيسه هاي متعدد و خصوصا داستانسرايهاي تاريخي با تحريك يونانيان و اعراب و ديگر مليتهاي تحت حاكميت عثماني منجر به اضمحلال و فروپاشي آن شدند. عثماني نماينده توركها نبود. بلكه يك امپراتوري چند مليتي بود كه توانسته بود اتحادي هر چند ضعيف ولي مثبت را در منطقه اوروپاي شرقي و غرب آسيا و شمال آفريقا بوجود آورد. يكي از دلايل شكست امپراتوري عثماني تحريك حس ناسيوناليستي توركها و ساير ملل تابعه از جانب غربيها بود. يعني با فروپاشي عثماني در واقع همه ملل تابع عثماني متضرر شدند هر چند كه شايد در زمان عثماني نيز بهره زيادي نمي بردند ولي بعد از آن همگي هر كدام به تنهايي متيع غربيها از جمله انگليسيها شدند. و امروز شاهديم كه يونان و توركيه در چه وضع اسفباري هستند.

تعصبات نژادي باعث شكست امپراتوري عثماني و منجر به قتل عامهاي همه ملل تابع آن حكومت شد. آنها در آن برهه تاريخي يكديگر را ابلهانه به نفع قدرتها بيگانه كشتار كردند. امروزه وضعيت يونانيها با تركيه‌ايها چندان فرق نمي كند. هر دو درجه سوم چهارم اورپا حساب ميشوند و از وضعيت ناگوار اجتماعي و اقتصادي در رنج هستند و اوروپا و آمريكا حاكم بر آنها هستند. مردم كشورهاي سابق امپراتوري عثماني تنها با تكيه به اتحاد با هم ميتوانند از وضعيت موجود رها شوند. منطقه آنها از ابتداي ايجاد تمدن بشري در ارتباط با هم شكل گرفته و امروزه نيز تنها با تشكيل اتحاديه كشورهاي تابع عثماني سابق توان رويارويي با مشكلاتشان را خواهند داشت.

ايران و كشورهاي خاورميانه نيز تنها با درايت و همبستگي و به رسميت شناختن يكديگر به پيشرفت نائل خواهند شد و لاغير. با ادامه تفكرات آريايي پرستي هخامنشي‌گري و ساساني‌گري تنها ميتوان انتظار شكست دوباره اي را داشت.

اگر آن نظامهاي باستان (فرق نمي كند كدامشان) كامل بودند كه تا به امروز مستدام بودند. يونانيها نيز در برهه اي از تاريخ به جاي علم به اشرافيت و نژادگرايي و تكبر و فخر به ديگران پرداختند و به نابودي كشيده شدند. سوال اينجا است كه چه برتري يوناني به ديگران و يا ايراني به ديگران دارد. هر دو خيال خامي هستند. در اين وادي هر كه دچار خود برتربيني شود عدمش نزديك است. مرگش فرا رسيده.

به فرموده خداوند هيچ كسي نسبت به ديگري برتري ندارد و همه از زن و مرد و كودك و جوان و پير و از هر نژادي و تكلم به هر زباني با هم برابرند و تنها با تقوي‌ترين در نزد خدا عزيزترين است.

تقوي نه به نژاد است و نه به زبان و نه به ژن. حتي اگر كسي از انسانها ژن معيوب داشته باشد نيز بيمار محسوب شده و داراي حقوق برابر انساني است.

حرف آخر اينكه به جاي خروس جنگي و نزاع با يكديگر بهتر است با هم بيانديشيم . با هم كنكاش نماييم و تحليل و نقد نماييم. عيوب گذشتگان را عبرت گيريم و با آگاهي و شناخت راه آينده را منور و روشن نماييم تا لااقل از اين برهه تاريخي سربلند گذر نماييم. با كينه توزي و نفي ديگري راه به جايي نمي بريم. بايد همديگر را به رسميت بشناسيم قبل از اينكه همگي با هم متضرر شويم. بهتر است ضرر را به خير و بركت تبديل نماييم. چه بخواهيم و چه نخواهيم سيل مي آيد، مي توانيم با علم و آگاهي به جاي ويراني آباداني ايجاد نماييم. از پتانسيلهاي يكديگر بهره لازم را ببريم. به جاي اينكه شاهد بنيان كن بودن سيل و طوفان در انتظار باشيم، از آن بهره ببريم و اين امكان پذير نيست مگر با علم صحيح و به رسميت شناختن يكديگر. به جهالت خود پافشاري نكنيم.

به اميد آينده اي بهتر.

 


  • [ ]