تاريخ حضور تركان درايران قبل ازاسلام و بعد ازآن
وئبلاگچی : خــــزراوغلي
+0 به يه ننويسنده : سيد حيدر بيات
بو يازيني "زبان و ادبيات تركان خراسان" وئبلاگيندان بورادا يايميشام.
قوراپيشيرن ۲۱, ۱۳۸۷
اشاره: اين نوشته بخشي ازيك مقاله بلند يا كتابچهايست كه به تاريخ ادبيات تركي درايران پرداخته است و قرار است به ضميمه مقالاتي از نويسندگان ديگر در يك مجموعه منتشر شود.
بخش نخست يا مقدمه آن نوشته به بررسي كوتاه تاريخ تركان درايران ميپردازد كه تقديم خوانندگان آلما يولو مي شود.
تاريخ حضور تركان درايران, تاكنون بحثهاي داغي را برانگيخته است. برخي، تاريخ تركان ايران را از دوران باستان و زمان سومريان كه قرائني بر ترك بودن آنان اقامه شده است، شروع ميكنند و برخي نيز با ناديده انگاشتن قراين تاريخي، حضور تركان را تا زمان سلاجقه و حتي بعد از آن نفي ميكنند.
نگارنده دراين مقاله به اختصارحضور تركان قبل از زمان سلجوقيان و بعد از آن را بخصوص درمناطق شرقي آذربايجان و عراق عجم (شيراز و اصفهان و ساوه و تهران (ري) قزوين و قم) يعني مناطقي كه تاريخ نگاران ديگر در موردآنها تمركز نكردهاندخواهدپرداخت. شايان ذكر است كه منابع من در بخش نخست و تاريخي اين پژوهش، كتب مؤرخين اسلامي درسدههاي ميانه است. چرا كه تاريخ تركان اين مناطق ازاين زاويه كمتر بررسي شده است. اصرار نگارنده براي استفاده ازاين منابع دليل ديگري نيز دارد. معمول كساني كه حضور تركان را درايران انكار كردهانددرواقع با حذف و جرح مطالب اين منابع به اين كار دست زدهاند كه براي پاسخ به آنان لاجرم بايد به اين منابع استنادكرد و ديگر اينكه مطالب موجود در اين منابع، سخنان همديگر را تكميل و تاييد ميكنند و يك نوع تواتر تاريخي بر حضور پررنگ تركان درايران،دراين تواريخ ديده مي شود.
يكي ازاين كتابها تاريخ قم است. اين كتاب در سال ۳۷۸هـ/۹۸۸م حدود نيم قرن قبل از حضور سلجوقيان درايران توسط حسن بن محمد بن حسن قمي به زبان عربي نگاشته شده است. اصل عربي اين كتاب به دست ما نرسيده است اما ترجمهاي ازاين كتاب در سالهاي ۸۰۶-۸۰۵ هجري قمري به دست حسن بن علي بن حسن عبدالملك قمي انجام گرفته است كه باز تنها يك جلد (جلد اول) آن به دست ما رسيده است.
مولف اين كتاب در ص ۳۷به روستايي به نام ترك آباد اشاره ميكند كه نام روستا خود دليل حضور تركان درآن است. درجاي ديگر ازساخته شدن رستاق انار توسط تركان سخن ميگويد. به نوشته اين مورخ انار نام يكي از نوادگان افراسياب ترك است كه اين رستاق را نيز به وي نسبت دادهاند: «رستاق انار، آن را نام نهاندهاند به “انار بن سياران بن سهره بن افراسياب تركي» (تاريخ قم ص۶۹)
همچنين او از منطقه «شادقولي» در قم نام ميبرد (تاريخ قم ص ۵۵، ۱۱۴، ۱۳۵). شادقولي يك كلمه تركي به معناي غلام شاه يا پيشكار شاه است كه هم به معناي اسم شخص و هم به معناي اسم منطقه در تواريخ متعدد مربوط به قم، به كار رفته است. شادقولي اكنون به دو منطقه در استان قم اطلاق ميشود كه يكي شهركي درجنوب غربي استان قم است كه ساكنان بومي آن را تركان خلج تشكيل ميدهند. اين شهرك قبلا روستا بوده و بعد به شهر چسبيده است و ديگري نام تپهايست كه اكنون حفاريهاي باستاني بر روي آن انجام ميشود. در واقع وجود تپه باستاني شادقولي در قم و همچنين ذكر نام شادقولي در هزار سال قبل از اين در تاريخ قم خود دليل بسيار روشني براي حضور ديرين تركان دراين منطقه است.
يكي ديگر ازمولفاني كه به حضور تركان دراين مناطق اشاره كرده است علامه محمود كاشغري (قرن پنجم هجري) است. وي دركتاب معروف خود ديوان لغات الترك بعداز اشاره به بناي قزوين توسط دختر افراسياب مينويسد: «بسياري ازتركان، قزوين را مرز سرزمين تركان ميدانند. شهر قم (=قومQum) نيز دراين مرز قرار دارد. چرا كه لفظ قُم،درتركي به معناي ماسه است و دختر افراسياب در آنجا به شكار ميرفت» (ديوان لغات الترك، ترجمه فارسي، ص۵۰۲)
البته حضور تركان دراين مناطق به معناي انكار اقوام و ملتهاي ديگر نيست. بلكه اقوي اين است تركان در كنار ساير اقوام دراين مناطق زندگي كردهاند.
قراين ديگري نيز برحضور تركان دراين منطقه وجود دارد. ازجمله نخستين دولت ترك درايران پس ازاسلام درقرن سوم هجري و قبل ازسلجوقيان و غزنويان دراين منطقه تشكيل شده است. مورخان معاصر ايراني معمولا به جهت اغراض خاص خود ازاين دولت ترك نام نمي برند. نام اين دولت، دولت سُبكري (Sübkəri) و پايتخت آن شهر شيراز بوده است كه بر مناطقي چون كرمان,اصفهان و ديگر بخشهاي عراق عجم تسلط داشته است. اين دولت اگر چه دولتي مستعجل و كم عمر بوده است اما با توجه به اينكه منشور امارت ازخليفه بغداد گرفته است و همچنين نقش مهمي در زوال صفاريان داشته است و نيز نخستين دولت تركان در دوران بعد از اسلام درايران است بسيار شايان توجه است. ملك الشعراي بهار به نقش دولت ترك سبكري در زوال صفاريان توجه داشته و مينويسد: « و اين سُبكري شبيه طغرل كافر نعمت، غلام آل سبكتكين است كه خاندان خداوندان خويش را به خير خير برداشتند» (تاريخ سيستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابنخلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰)
بسياري ازنامهاي مناطق موجود درعراق عجم و آذربايجان نامهايي هستند كه در زبان تركي داراي معنا هستند و يا نام شخصيتها و قهرمانان ترك را تداعي ميكنند. براي مثال نام ساوه نامي است كه در فارسي معناي مشخصي ندارد. اما واژه ساوه در تاريخ تركان داراي يك هويت ويژه است براي مثال آن گونه كه از متون تاريخي پيداست نام پادشاه گؤيتوركها ساوه بوده است . در مقدمه شاهنامه بايسنقري (ابومنصوري) مي خوانيم:
« … و در هنگام كه ساوه شاه ترك بر در هري آمذ پيش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نيزه بيفكند» (سبك شناسي بهار، ج ۲، ص ۷)
در شاهنامه فردوسي نيز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبين به تفصيل آمده است و تصريح شده است كه ساوه شاه، شاه تركان بوده است. (شاهنامه: ص۴۶۴-۴۶۰)
به هر حال بحث حضور تركان درايران، از زمانهاي باستان تاكنون يك نظريه جديد نيست. ابن خلدون كه در جهان به پدر جامعه شناسي مشهور است و يكي از چهرههاي ارجمند جهان اسلام به شمار ميرود، در تاريخ معروف خود مي نويسد:
«و في الكتب ان ارض ايران هي ارض الترك …فاما علماء الفرس و نسابتهم فيابون من هذا كله: در كتابها هست كه ايران سرزمين تركان است اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به كلي اين مسئله را انكار ميكنند.» (تاريخ ابن خلدون ج ۲ص ۱۵۴چاپ موسسه الاعلمي و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفكر)
فردوسي نيز به حضور تركان در مركز و شمال ايران اشاره كرده است. طبق نوشتهي تاريخ پژوه معاصر ناصر پورپيرار، شهرري يعني بخش جنوبي تهران و آمل، دو شهري هستند كه شاهنامه آنها را شهرهاي توراني يعني شهرهاي تركان قلمداد كرده است. وي مي نويسد:
«كز ايران اگر زال زر با دو مرد،
بيايند و جويند با او نبرد
گران مايه اغريرث نيك پي،
سپه واگذارد از آمل به ري»
اغريرث بنابر متن شاهنامه، يك سردار توراني ـ خراساني است و زال زر، حاكم نشيني در سيستان،كه فردوسي در مقاطعي مانند بيت بالا، آن را ايران نيز خوانده است، بدين ترتيب تصور فردوسي دراين ابيات از آمل و ري، دو شهر توراني است»
نگارنده نمي خواهد به بحث تركان و آذربايجان بپردازد و بيشتر تاريخ تركان و ادبيات آنان در بخشهاي شرقي آذربايجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما ازآنجاييكه شبهاتي ازجانب انكار كنندگان هويت تاريخي تركان آذربايجان هماره مطرح مي شود ارائه چندين سند تاريخي خالي از فايده نخواهد بود.
طبري
درجلد نخست تاريخ خود در ذكر پادشاهان يمن مينويسد: تبع پادشاه يمن معاصر
بشتاسب و همچنين اردشير بهمن بن اسفنديار بن بشتاسب بود «… ثم إلى الموصل
ثم إلى أذربيجان فلقي الترك بها فهزمهم» وي به انبار و سپس موصل رفت و
ازآنجا راهي آذربايجان شد و درآنجا تركان را ديد و شكستشان داد. (طبري ج ۱
ص۴۰۴ )
ابن خلدون نيز در تاريخ خود «ج ۱ ص ۱۲» به اين واقعه اشاره كرده است.
همچنين طبري درباب وقايع سال نود هجري مي نويسد: «و فيها غزا مسلمه بن عبدالملك الترك حتي بلغ الباب من ناحيه آذربيجان ففتح حصونا و مدائن هنالك: در اين سال (۹۰ هجري)مسلمه بن عبدالملك با تركان جنگيد و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربايجان رسيد و در آنجا شهرها و قلعهها را فتح كرد.». (طبري ۵ ص ۲۲۶)
همچنين طبري در وقايع سال ۹۹ هجري از شبيخون تركها به عربهاي فاتح و مسلمان در آذربايجان سخن ميگويد: و في هذه السنه اغارت الترك علي آذربيجان فقتلو من المسلمين جماعه. (طبري: ج ۵، ص ۳۰۹)
عين همين واقعه را ابن كثير در البدايه و النهايه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل كرده است.
اما شايد جالبتر از همه سخن ديگري از طبري باشد كه آذربايجان را سرزمين ترك ناميده است. وي در وقايع سال ۱۰۴ هجري مينويسد: «و في هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحكمي و هو امير علي ارمينيه و آذربايجان ارض الترك ففتح علي يديه بلنجرم و هزم الترك: و در اين سال جراح بن عبدالله الحكمي جنگ كرد. او امير ارمنستان و آذربايجان سرزمين تركان بود. وي بلنجرم را با دستان خويش فتح كرد و تركان را شكست داد.» (طبري ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدايه و النهايه نيز در ج ۹ ص ۲۵۶ به اين امر اشاره كرده است.
غير از قراين و اسناد كتب تاريخي ميتوان به اسناد ديگري نيز اشاره كرد. ناصر خسرو در سفرنامه خود تصريح ميكند ك«در تبريز قطران نام شاعري را ديدم، شعري نيك ميگفت، اما زبان فارسي نيك نميدانست.(گزيده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم تاريخ نگاران رضاخاني، قطران تبريزي فارسي دري را نيك نميدانسته و به زبان پهلوي تبريزي! حرف ميزده است.
علاوه بر وجود لغات تركي در شعر قطران ميتوان به لغت فرس اسدي نيز در باب رواج زبان تركي در آذربايجان استناد كرد. اسدي طوسي مولف لغت فرس اسدي كه در قرن پنجم ميزيسته است لغات فارسي و تركي رايج در خراسان را در كتاب خود گرآوري كرده است و علاوه برآن به برخي ازكلمات و لغات رايج درمناطق ديگر ايران نيز اشاره نموده است. وي در توضيح لغت پاليك مينويسد: «پاي افزار بود، به آذربايجان چارق خوانند.» (لغت فرس، ص۲۷۷)
عين لغت چارق كه در قرن پنجم درآذربايجان استعمال مي شده است در ديوان لغات الترك محمود كاشغري نيز آمده است و از واژههاي اصيل تركي به شمار ميرود. كاشغري مينويسد:
«جَرِقـْلاديçarıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلاديol ažaqın çarıqladı يعني: او به پاي خود, چارق پوشيد. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ çarıqlar-çarıqlamaq) .» (ديوان لغات الترك، ترجمه فارسي ص۵۷۷)
با توجه به قراين و اسناد فوق حضور تركان دراين مناطق بلكه در كل ايران، از ديرباز در ميان مورخان امري مسلم بوده است كه متاسفانه تاريخ نويسان معاصر بر اساس نظريه يك كشور – يك ملت رضاخاني به پنهانكاري دراين زمينه پرداختهاند. البته حضور تركان دراين منطقه به هيچ وجه به معناي اين نيست كه بعدها گروههاي مهاجر ترك همراه سلجوقيان و ساير سلسلههاي ترك از آسياي ميانه به ايران نيامدهاند. اما مهم اينست كه قبل از آمدن اين تركهاي مهاجر نيز ايران و آذربايجان به تصريح ابن خلدون و طبري «ارض الترك» (سرزمين تركان) بوده است.
۲. تاريخ ادبيات تركي در ايران
بعد از ارائه دلايل تاريخي برحضور تركان دراين مناطق شايسته است از تاريخ ادبيات تركان دراين مناطق نيز سخن گفته شود. براي ورود به اين بحث تذكر يك نكته بسيار مهم ضروري است. تاريخ ادبيات اعم از ادبيات تركي و فارسي ازخراسان شروع ميشود و تاريخ ادبيات نويسان فارس و ترك معمولا درابتداي تاريخ ادبيات، از شعرا و نويسندگاني مينويسند كه در مناطقي مانند تركستان، افغانستان و تاجيكستان امروزي مي زيستهاند. از جمله اين شعرا در فارسي رودكي سمرقندي، شهيد بلخي ، آغاجي بخارايي و در تركي اديب احمد يوقنهكي، يوسف خاص حاجب و خواجه احمد يسوي هستند كه نخستين صفحات تاريخ ادبيات تركي و فارسي را زينت ميبخشند. در واقع شعر فارسي و تركي بسيار دير به ايران بخصوص مناطق شرقي آذربايجان و عراق عجم آمده است. براي مثال ادبيات فارسي در شيراز قبل از سعدي چيز زيادي براي گفتن ندارد. دكتر كاووس حسنلي استاد ادبيات دانشگاه شيراز مينويسد: « شعر پارسي دري تا پيش از سدهي هفتم هجري، در پارس(شيراز)، كمرنگ و كممايه بوده است. دراين دوره، شعر پارسي درحوزهي خراسان ـ مركز حكومتهاي مستقل ايراني ـ رواج داشته و هنوز آنگونه كه بايد در جاهاي ديگر گسترش نيافته بوده است… آيا پيش از سعدي يا در زمانِ او كتابِ شعرِ فارسي، بدون سعدي، در فارس اينچنين كمبرگ و بار بوده است؟! يا اينكه تاريخِ فراموشكار برگهايي از كتاب خود را گم كرده است؟!» (سهم فارس در شعر فارسي، دكتر كاووس حسنلي)
در مورد ساير مناطق ايران نيز وضع به همين منوال است و تقريبا بعد از قرن ششم و هفتم است كه شاعراني به زبان فارسي و تركي در اين مناطق شعر ميگويند. سعدي در قرن هفتم، حافظ، فخرالدين عراقي همداني و سلمان ساوجي در قرن هشتم هجري به فارسي شعر گفتهاند. اما قبل از سخن گفتن از دانشمندان و شاعران ترك در اين منطقه شايسته است كه نكتهاي را يادآوري كنم. ابوعلي سينا اصالتا اهل خرميسين آسياي ميانه است، اما بسياري از مردم او را به غلط، اهل همدان ميشناسند. تاكنون شعرهاي چندي به زبان عربي و فارسي به او نسبت دادهاند كه در ايران نيز در لابلاي كتابهاي مختلف بنا به مناسبت هايي اين شعرها چاپ شدهاند. ليكن نويسندگان ايراني تاكنون در مورد شعرهاي تركي ابن سينا چيزي ننوشتهاند. بر اساس نوشتهي فهرس المخطوطات الفارسيه چهار صفحهي خطي در ميان نسخ خطي مصر وجود دارد كه در آن اشعار عربي، فارسي و تركي منسوب به ابن سينا نگهداري ميشود. عين عبارتي كه در فهرس المخطوطات آمده چنين است: «اشعار ابن سينا و هي اشعار عربيه و فارسيه و تركيه منسوب له في الطب و الحكمه، بدون تاريخ ضمن مجموعة من ورقة ۱۹۲-۱۹۳» (فهرس المخطوطات الفارسيه في دارالكتب المصريّه بالقاهره: ج۱، ص۱۸)
گويا برخي شاگردان ابن سينا نيز به تركيگويي استادشان اشاره كردهاند ولي نگارنده از منبع اين سخن اطلاعي در دست ندارد. اگر اين سخن درست باشد در آن صورت صحت انتساب اين اشعار به ابن سينا تقويت ميگردد.
به هر حال همانگونه كه اشاره شد دراين مقاله صرفا از شعرا و نويسندگاني سخن خواهد رفت كه در داخل مرزهاي ايران كنوني باليدهاند و عمدتا به مناطق شرقي آذربايجان و نيز عراق عجم، ايران مركزي و مناطق ديگر منسوب هستند. چون نويسندگان ديگر به حد كافي در مورد ادبيات تركي در آذربايجان بحث كردهاند و نوشتههاي صاحب اين قلم چيزي بر تحقيقات آنها نخواهد افزود؛ لاجرم در اين مقاله تنها به بررسي كوتاه تاريخ ادبيات تركي در ساير مناطق ايران بسنده خواهد شد. گفتني است كه ادبيات تركي در ايران از بدو بالندگي تاكنون هماره در خدمت دين اسلام و مكتب تشيع و جامعه بوده است، از اين روي دولتمردان و نهادهاي فرهنگي – مذهبي كه داعيه مذهبي دارند بايد به اين ادبيات بهاي بيشتري بدهند.
منابع
الف: كتابها و نشريات
- آذربايجان ادبيات تاريخينه بير باخيش ج۲، دكتر جواد هئت، تهران ۱۳۶۹.
- البدايه و النهايه، ابن كثير، حققه و دقق اصوله: علي شيري، الطبعة الاولي، داراحياء التراث العربي، ۱۹۸۸بيروت.
-
تاريخ ابن خلدون (كتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر في ايام العرب و
العجم و البربر و من عاصرهم)، الطبعة الرابعه، منشورات موسسة الاعلمي
للمطبوعات، بيروت، لبنان)
- تاريخ سيستان، تصحيح محمدتقي بهار، انتشارات معين، تهران ۱۳۸۱.
- تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك)، مطبعه بريل، ليدين۱۸۷۹.
- تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، تصحيح و تحشيه سيد جلال الدين طهراني، مطبعه مجلس، تهران ۱۳۵۳.
- ديوان لغات الترك، شيخ محمود بن حسين كاشغري، ترجمه دكتر محمدزاده صديق، نشر اختر، تبريز ۱۳۸۴.
-
كتاب ديوان لغات الترك (متن عربي)، مؤلفي: محمود بن الحسين بن محمد
الكاشغري، تاريخ تاليف ۴۶۶ سنه هجريه، تصحيح: معلم رفعت كليسلي، برنجي
طبعي، دارالخلافه العليه، مطبعه عامره ۱۳۳۵. (۳جلد)
- ره آورد سفر(گزيده سفرنامه ناصرخسرو)، تصحيح و توضيح: سيد محمد دبيرسياقي، چاپ سوم، انتشارات سخن، تهران ۱۳۷۳.
- سبك شناسي، محمد تقي بهار، چاپ هفتم، اميركبير، تهران۱۳۸۳.
- شاهنامه فردوسي، انتشارات جاودان، چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۰.
- فهرس المخطوطات الفارسيه التي تقتنيها دارالكتب حتي عام ۱۱۹۶۳ م القاهره، مطبعه دارالكتب ۱۹۶۶.
- - لغت فرس، تصحيح عباس اقبال آشتياني، تهران چاپخانه مجلس ۱۳۱۹.
- معجم البلدان، الحموي، دار احياء التراث العربي، بيروت ۱۹۷۹.
ب: سايتها و وبلاگهاي اينترنتي:
-هويت اقوام فعلي ساكن در ايران، ناصر پورپيرار