علم و فلسفه و دين مهمتر است يا كوروش پرستي؟

وئبلاگچی : خــــزراوغلي

+0 به يه ن

با سلام،

در وادي جهان هستي و گذر زمان انسان با توسل به عقل و خرد توانسته بر ديگر موجودات زنده تا حدودي برتريت يابد. البته هنگام استفاده از عقل نيز بسيار راه خطا رفته كه با توسل به ايمان توانسته راه نجات بيابد و از خرد خويش بدرستي استفاده نمايد.

ايمان و خرد لازم و ملزوم يكديگرند.

علم يعني دانستنيهاي بشر كه البته دانستنيهاي بشر تنها گوشه ناچيزي از علم جهان هستي است. بازهم ميتوان گفت كه جهان هستي براي ما يعني جهاني كه با حواس ما قابل درك باشد و چون درك ما كامل نيست و حواس ما نيز محدود است پس ميتوان گفت كه جهان هستي را نيز فقط به واسطه ادراكات خويش تعبير ميكنيم كه چه بسا جهان عدمي كه ما عدمش ميناميم نيز هستي باشد.

در هر حال بشر امروز با توسل به علم و كسب تجربه توانسته به مقامي نايل آيد كه موجودات ديگر نتوانسته اند. لا اقل بر روي كره زمين چنين بوده و شايد هم فعلا بشر اينطور فكر ميكند.

هيچ چيزي به غير از وجود خداوند مطلق نيست. همه ما انسانها جايزالخطا هستيم. البته اين تعبيري است كه گذشته گان كرده اند. ما اجازه خطا كردن نداريم ولي مرتكب آن هستيم.

گذشتگان بسيار تلاش و سعي نمودند و مجموعه راه هايي را كه از آن عبور نمودند چه درست و چه غلط براي ما به يادگار گذاشته اند. بايد از آنها پند گيريم و چراغ راه آينديمان نماييم. ولي به گمانم عده اي به خطاي بزرگي كشيده ميشوند. آنها با پرستش نياكان به خطايي كه آنها مرتكب شده اند مجدد مرتكب ميشوند.

در بزرگي شاهان و فرمانروايان گذشته همچون كوروش به نسبت جامعه خود و زمان خود شكي نيست. آنها در آنزمان توانسته بودند رهبري جامعه خود را به دست بگيرند، ولي اين دليل نمي شود كه خطاكار نبوده باشند.

هيتلر مرد بزرگي بود ولي كمبودهاي دروني وي باعث شد كه برخلاف بزرگي خود عمل نمايد و راه به خطاي نابخشودني برود و سرانجام شومي را هم براي خود و هم براي ملت خود و نيز براي تمامي دنيا فراهم نمايد.

آلماني ها به جاي پرستش شخصيت هيتلر بايد از اشتباهات او پند گيرند و راه به خطا نروند. همينطور استالين نيز مرد بزرگي بود ولي شخصيت كاريزماتيك وي هم خودش را و هم مردمان بسياري را فريفت و منجر به پيدايش فاجعه هايي در سرزمين شوروي سابق گرديد. ملتها را به نابودي كشيد و با تمام دست آوردهايي كه مردم شوروي سابق داشتند آن كشور به نابودي كشيده شد.

كوروش نيز يك انسان بود همين. آناني كه به جاي نقد آن شخصيت آنرا پرستش ميكنند كاملا گمراهند و ادامه چنين راهي منجر به فاجعه اي در ايران عزيز خواهد شد. ادله آنها تنها عرق ملي كاذبي است كه به آنها هويتي كاذب داده. آنها بدنبال كمبودهاي دروني خود راه به خطا ميروند. كمبود دروني كه از بيرون بر آنها تحميل گشته.

كساني كه فقط براي لجبازي و كوته فكري خود بزرگاني چون علي(ع) را دشنام ميدهند حقارت و ناچيزي و بي سوادي خود را اثبات مينمايند. در بزرگي شخصيت علي(ع) تنها اين را بگويم كه حتي كمونيستهاي بيخدا نيز در هنگام مواجهه با شخصيت آن بزرگ مرد لب به تمجيد گشوده اند. حتي براي كسب اعتباري براي خودشان علي(ع) را در مباحث خود مطرح نموده اند.

چه شيعه و چه سني در منش آن بزرگ مرد تاريخ علي(ع) كتابها نگاشته اند. بزرگاني چون مولانا در كرامت مقام آن مرد گفته اند. در غرب نيز دانشمندان در كرامت شخصيت علي(ع) جمله ها گفته اند.

آنوقت كساني كه هنوز دست چپ و راست خود را نشناخته اند با جهالت و لجاجتي كه تحت تاثير كمبودهاي شخصيتي خود به تبعيت از جبر محيطي كه بدانها تحميل شده و طي تبليغات افرادي خبيث كه خود را به شيطان فروخته اند قرار گرفته و چنين به مردان بزرگي چون علي(ع) دشنام ميدهند.

حالا حتم ما را متهم به شخصيت پرستي علي(ع) ميكنند. خير ما آنچنان كه بعضي ها از كاه كوه ميسازند نيستيم و هيچگاه مانند افرادي كه آن حضرت را برابر با خداوند ميپندارند نخواهيم بود. بلكه طبق فرموده خداوند در قرآن كريم، ما قائل هستيم كه خداوند همه انسانها را برابر خلق كرده و هيچ برتري ميان آنان نيست مگر تقواي آنان كه باز نيز نزد خداوند عزيترينها خواهند بود. نتيجه اينكه علي(ع) نيز به مانند ما انساني بوده كه بدليل اعمال نيكويش بزرگ ميپنداريم، نه بخاطر رگ و خون و مليتش و يا جاه و مقام حكومتيش. اگر خلافي كرده باشد ميگوييم خلاف كرده و اگر كردارش به نيكي بوده او را به نيكي ياد ميكنيم. نه اينكه چون فلان است پس مبراي از هر گناهي بوده باشد. نه اينكه منشوري به چاخان براي او تهيه نماييم كه فقط در برابر ديگران كم نياوريم.

در جنگها همه بايد بجنگند چه كوروش و چه اسكندر و چه علي(ع). اما كدامين است كه نه بخاطر نفس و عرق و منافع خود بلكه فقط در راه حق و حقيقتي انكار ناپذير چنين نمايد؟ آيا نشنيده ايم كه در جنگي علي(ع) با پهلواني يهودي كه كسي را ياراي ستيز با او نبود را به زمين زد و آن شخص آب دهانش را به سمت صورت مبارك آن حضرت پرتاب نمود ولي آن حضرت بر خلاف نفس خود او را نكشت و بلند شد و دوباره با ستيزي مجدد او را به هلاكت رساند؟ و آيا نشنيده ايم كه آن حضرت در قضاوت ميان مسلمان و غير مسلماني چون يهود فقط به حق تكيه داشت نه به دين و مذهب و مليت؟ و اگر حق به جانب يهود بود آنرا به حقدار ميداد؟

كدامين پادشاه و يا سركرده اي چنين نموده است؟

آري چنگيز جنايت كرد، ولي مگر كوروش تمام عمرش را در نبردهاي كشورگشايانه به انتها نبرد؟ چرا بايد كشورگشايي ميكرد؟ چرا بايد به سرزمينهاي ديگر مردم تجاوز ميكرد؟ آيا فتح ديگر سرزمينها خوب بوده؟ پس چنگيز نيز چنين كرد. بعد از 2500 سال دروغ بافي و جعل وقايع تاريخي بسيار آسان است. كوروش با ناز و نوازش كشورگشايي ميكرد!! چه خنده دار.

لج و لجبازي دنيا را به كام جنگ خواهد كشيد. عبرت گيريم از گذشتگان. مگر نمي توان در اين دنيا با صلح و دوستي به زندگي ادامه داد. پس اينهمه واشكافي عقده هاي تاريخي از پس شكستهاي تاريخي براي چه؟ مگر نمي توان تورك و يوناني و فارس و عرب و ديگران هر كدام به لفظ خود بگويد اوزوم و اسرافيل و انگور و عنب و . . . (مثنوي و معنوي مولانا)

تفكر در انسان منجر به تمدن گرديد. دين انسان را از تاريكي به روشنايي رساند و نهايت انديشه بشر به خلق فلسفه انجاميد و فلسفه انسان را روشنايي دوباره داد.

نمي توان گفت كه فلسفه براي اولين بار در يونان به وجود آمد ولي ميتوان مدعي شد كه اين يونان بود كه در آنجا فيلسوفان به گرد هم آمدند و آنرا شكلي مكتوب و جامع نهادند و به آيندگاني چون ما به يادگار گذاردند. در مشرق نيز بزرگاني چون بو علي سينا و سهروردي و ديگر متفكران به آن بال و پر داده تا سرانجام در بطن جهالت قرون وسطايي اوروپا دانشمنداني آنرا تكوين نموده تا دنياي معاصر شاهد پويايي تمدن كلي بشر باشد. امروز نميتوان گفت كه فقط جمعيتي خاص باني اين تمدن بوده اند ولي ميتوان از نام بزرگاني كه در اين راه به ياد مانده است به نيكي ياد كرد و هر چند نام بزرگاني نيز به ياد نمانده ولي به روح آنان نيز فاتحه اي خواند و شكر گذار آنان بود.

آيا همه اين تمدن و اين سعي و تلاش آن بزرگان به هيچ بوده كه امروز چنين براي هيچ به يكديگر دشنام ميدهيم؟ چرا تعصب؟ آيا بهتر نيست پندارمان را و كردار و گفتارمان را با نيكي در هم آميزيم تا نشان دهيم كه ما نيز بربر نبوده و تعقل و خرد در ما وجود دارد؟

كوروش و بسياري از جهانگيران جنايت كردند. كوروش يك جنايت كار بوده و اين انكار ناپذير است.

من افتخار ميكنم به دانشمندي چون بو علي سينا از مشرق و وجود آن بزرگوار ثابت ميكند كه مشرق زمين به مانند مغرب زمين شريك در ايجاد تمدن بشري بوده است. ابتدا و يا تاخر و بنيان گذاشته مهم نيست بلكه ادامه دهنده بسيار مهمتر است. كسي كه پند و اندرز آن بزرگ انديشان تاريخ را به جان بخرد و خرد را برتر از نفس خويش قراردهد و با ايمان راسخ به نهاد مطلق نيكي به سمت نيكي قدم بردارد، به نظر من اين شايسته تر است تا وطن پرستي و نژادپرستي و كشور پرستي. عرق و خود برتر بيني و خود پسندي خون پرستي جهالت است. بشر آگاه هيچ فرقي ندارد از كجا بوده باشد و از كه، مهم خرد انسان و ايمان وي به درستي است. حال ما و يا بهتر گفته باشم من در كدامين جبهه قرا ميگيرم؟ نيك يا اهريمني؟ لجاجت خود يكي از مشخصه هاي اهريمني بودن است. انصاف خود شايسته ترين خصلت اهورايي و خدايي بودن.

ادامه حيات حق من است. گرفتن اين حق چه از جانب يك جاني ولگرد خيابان گرد باشد و يا حاكم زاهد نما و ديندارنما گناهي نابخشودني. انسان را خداوند آزاد آفريده و هيچ قانون و هيچ منطقي نميتواند انسان را از چنين حقي باز دارد و آزادي انسان نيز نمي تواند نافي حق آزادي ديگران شود و يا نافي ادامه حيات ديگران. آزادي در حد حريم شخصي با خرد امكان پذير است و نه با خود پرستي و يا بيگانه پرستي. چهارچوب نيك انديشي است. نيك انديشي نيز تعابير مختلفي ميتواند داشته باشد كه فلسفه جوياي تعريف آن است. فلسفه جوياي تعريف آن مرز آزادي است.


  • [ ]