آزربايجان و باشقا توركلر اينانجلاريندا قورت (قورق)

وئبلاگچی : خــــزراوغلي

+0 به يه ن
يوخاريداكي گؤروت بئبئـ.آز. bebe.az -دان دير

آشاغيداكي يازينين قايناقي : قيزيل آزربايجان (زنجان، زنگان)

گرگ از ديرباز در فرهنگ ترك و آذربايجان نماد تسليم ناپذيري، قدرت و ناميرايي بوده است. ضرب المثل هاي (آتالار سوزو) زير نمود بارز حضور گرگ به عنوان نماد و توتم در فرهنگ ترك بوده است.


قورد اوركلي دير، قورد اوره گي يئيب – در مورد افراد شجاع و نترس گفته مي شود.
قورد قاباغووا چيخسا ايشون دوز گلر. قورد اوزو اوغورلو اولار. – به خوش يمن بودن گرگ اشاره دارد.
هنگام تابش آفتاب پس از باران و ديده شدن رنگين كمان گفته مي شود: ايندي داغلاردا قوردلار بالالادي – اشاره به اينكه گرگ ها سمبل بركت و فراواني هستند.
قوردون روزي سيني آللاه يوواسينين قاباغيندا وئرر. – اشاره به اينكه خدا روزي رسان است. اين مثل به اين شكل هم استفاده مي شود: قوردون ريزقي آياغيندادير.
قورد گؤزونه قورا سيخان – در مورد افراد بسيار شجاع گفته مي شود.
قورد دئدين قولاغي گؤرسندي. – در مورد افراد حلال زاده گفته مي شود.
قوردونان قيامته قالاجاق. – اشاره به افرادي كه زياد عمر مي كنند با تكيه بر اين اعتقاد كه گرگ ها ابدي هستند.
سورودن آيريلان قويونو قورد يئيه ر. – اشاره به عدم تكروي در كارهاي جمعي با تكيه بر اين اعتقاد كه گرگ ها هميشه آماده و هوشيار هستند.
قوردلار گؤز گؤزه ياتارلار. – اشاره به اينكه در زندگي اعتماد كامل به كسي وجود ندارد.
گؤزلري قورد كيمي دير. – اشاره به افراد تيزبين.
قورد قونشوسون يئمه ز. – اشاره به احترام بين همسايگان
قوردو نه قدر اهلي لشديرسن، گؤزو يئنه مئشه يه باخاجاق. – اشاره به اينكه اهلي كردن گرگ ممكن نيست.
اونون قوردو اولاميش. – اشاره به شانس آوردن افراد.(مثل قشقايي)
چاليشان قورت ماحروم قالماس. – اشاره به اهميت كار و كسب. (مثل تركان قاقااوز)

گرگ در ادبيات آذربايجان و دنياي ترك

در كتاب "اوغوز خاقان دستاني" به دفعات به "گرگ راهنما" بر مي خوريم. در اين داستان آمده است كه نوري آبي از آسمان تابيد و از ميان آن گرگي آبي رنگ و بزرگ ظاهر شده و راه درست را به اوغوز خاقان و لشكريانش نشان داد.(داستان معروف ارگنه قون)

در كتاب دده قورقود، گرگ نماد خوش يمني و قدرت و نترسي است. در داستان "غارت خانه سالور قازان"، آمده است كه قازان بگ با گرگي روبرو مي شود و اين ديدار را نماد خوش يمني به شمار مي آورد و از گرگ خبر مي گيرد:

...

"اوردومين خبرين بيليرمي سن دئگيل مانا

قارا باشيم قوربان اولسون، قوردوم، سانا"

يا در داستان "قاضيليق قوجا اوغلو يگنك" قهرمانان به گرگ تشبيه مي شوند:

"يئتديگيمده يئل يئتمزدي.

يئدي اورغونوم، يئني باييرين قوردونا بنزه ردي، ايگيتلريم!"

در داستان كوراوغلو هم نشانه هايي از گرگ ديده مي شود. در سفر دربند كوراوغلو، او با مومنه دختر عرب پاشا حاكم دربند ازدواج مي كند. فرزند اين ازدواج حسن بگ نامگذاري مي شود ولي به علت قدرت بدني و قد و قواره درشتش معروف به "قورد اوغلو" مي شود. پس از ماجراهاي فراوان پدر و فرزند به هم مي رسند.

نظامي، شاعر بزرگ آذربايجاني نيز در شعرهايش به دفعات نگاهي مثبت به گرگ داشته است. نظامي در معرفي خود مي گويد:

پدر بر پدر مر مرا ترك بود

به فرزانگي هر يكي گرگ بود

نظامي در جايي ديگر و در تعريف انسان با تجربه و فرزانه از لفظ گرگ پير استفاده مي كند:

ز باران كجا ترسد آن گرگ پير

كه گرگينه پوشد به جاي حرير

صائب تبريزي نيز با الهام از اين بيت نظامي، يوسف بي طالعش را به گرگ آزموده تشبيه مي كند:

نيست دلگير از زر قلبي كه در كارش كنند

يوسف بي طالع ما گرگ باران ديده است

جالب است "گرگ باران ديده" كه با شعر نظامي به ادبيات فارسي راه پيدا نموده است، امروز هم به معناي انسان زيرك، با تجربه و امتحان پس داده به كار مي رود. در انجمن آراي ناصري (به نقل از لغتنامه دهخدا) مي خوانيم:

دوش مي رفتم بكوي يار بارانم گرفت

در ميان عاشقان من گرگ باران ديده ام

نظامي حتي دهل هاي ساخته شده از پوست گرگ را هم داراي قدرتي خارق العاده مي داند:

دهل هاي گرگينه چرم از خروش

در آورده مغز جهان را به جوش

نظامي همچنين در هفت پيكر براي توصيف نژاد اصيل زاده اي، راه رفتنش را به شير و ترسناك بودنش را به گرگ مانند مي كند:

بود سرهنگي از نژاد بزرگ

تند چون شير و سهمناك چو گرگ

مختومقلي فراغي شاعر بزرگ تركمن هم در اين شعر، كلمه گرگ را معادل مردانگي به كار مي برد:

مرد ايگيد مرد يئردن اؤنه ر

نامرد اصيل ها مرد اولماز

قوردون گؤزوندن اود يانار

چاققال – تولكولر قورد بولماز

يوسف خاص حاجيب در كتاب "قوتا دوغو بيليك" براي يك رزمنده صفاتي از حيوانات مختلف را در نظر مي گيرد و قدرت گرگ را براي يك جنگجو واجب مي شمارد:

ساواشدا اولمالي آسلان اوره كلي

دؤيوشده گرك قاپلان بيله كلي

دونقوز كيمي عينادچي، قورد كيمي گوجلو

آيي كيمي آزغين، يابان اؤكوزو اؤجلو

در ادبيات معاصر تركي هم گرگ جايگاه ويژه خود را دارد. چنگيز آيتماتوف نويسنده بزرگ قرقيز در رمان "قيامت" به زندگي گرگ ها مي پردازد. قهرمانان اين رمان دو گرگ خاكستري به نام هاي "آق بارا و تاش چاينار" تجربه برخورد با انسانهاي مختلف را روايت مي كنند و در خلال اين ماجراها، شرايط، مشكلات، تضادها و رسوم زندگي انسان امروزي را مطرح مي كنند.

"فيكرت قوجا" شاعر آذربايجاني با الهام از همين رمان شعر زير را سروده و آن را به چنگيز آيتماتوف تقديم كرده است:

قوردون روحو آج اولور

گؤيدن، يئردن باج آلير

جانينداكي آجيلار

اولار قيامته جن



من قورد، سن قورد، اودا قورد

دونيا دريا، آدا قورد

گزه ر بو دريادا قورد

گه لر قيامته جن



حاققي وار بوز اوزونده

ماياغي وار گؤزونده

چارپيشار يئر اوزونده

قالار قيامته جن

_ قسمت دوم

پس از انتشار بخش اول اين مطلب، يكي از دوستان منتقد در بخشي از انتقادهايش نسبت به مطلب، دو مثل تركي كه به زعم ايشان در مورد نگرش منفي به گرگ مي باشد را دليل آوردند. بنده در همان جا اين مثل ها را داراي جنبه مثبت اعلام كرده و پاسخ مبسوط را به قسمت سوم مطلب احاله كردم. مثل هايي كه اين دوست بيان نمودند:
تانري ساخليياني قورد يئمز (كسي را خدا نگهدارش باشد گرگ نميخورد(
آج آدامي قورد يئمز (آدم گرسنه را گرگ نميخورد(
من هم مثلي با همين مضمون اضافه مي نمايم:
قورد قونشوسون يئمز (گرگ همسايه اش را نمي خورد)
اين نكته كه گرگ حيواني است شكارچي و رزق و روزي اش حيوانات ديگر و بعضا انسانها هستند، نكته اي است واضح و مبرهن كه نياز به هيچ توضيح اضافه اي ندارد. ولي آنچه كه در اعتقاد ترك ها نسبت به خوي شكار گرگها وجود دارد در اين مثل ها به وضوح تمام ذكر شده است و آن اين نكته است كه گرگها به اعتقاد انسان ترك جز به حواله نمي خورند. يعني گرگ به همسايگان خود، افراد مظلوم و بي پناه و كساني كه نگهدارشان خداست كاري ندارد.
در توضيح اين مثل ها و اعتقاد ترك ها در اين زمينه بهتر ديدم كه از مثنوي "گرگ و گاو" مرحوم ميرزا سيفعلي بهمني شاعر اهل كاغذكنان ميانه بهره بگيرم. ميرزا كه شاگرد "شيخ حسن مدحت خلخالي" از شاگردان "محمدباقر خلخالي" بودند، در اين مثنوي به سبك "ثعلبيه" محمد باقر خلخالي، سوال و جواب جدلي بين گرگ و گاو را روايت مي كند. در اين مثنوي گاو، گرگ را متهم به ستمكاري و خونريزي و ... مي كند و گرگ هم جوابش را مي دهد و در حقيقت اسرار و علت هاي واقعي و پشت پرده اقداماتش را بازگو مي كند:
گفت گاوي به گرگ، خونخواري بس كن اين شيوه ستمكاري
بس دلي را كه از تو خونين است اين چه رفتار دين و آئين است
كو كسي دست تو به زحمت نيست مگر كافري كه رحمت نيست
از شرافت مگر تو بيزاري نيست روزي دلي نيازاري
از براي چه آفريده شدي كه ز نفعي طمع بريده شدي
نوك دندان تو ز بس تيز است تا به هر جا رسيد خونريز است
شرط انصاف نيست اين همه جور زخم نيشت به هر كسي در غور
از تو آسايشي به يك كس نيست مگر اين ظلمها تو را بس نيست
تار پودت مگر ز بيداد است همه از دست تو به فرياد است
ناله ها از تو سر به گردون است بره و گاو و ميش در خون است
هر كسي را كه اين نهاد بد است پشت سر لعن هاي بي عدد است
دست كوتاه كن از اين آزار از قساوت بكن دلت بيدار
گوش كن اي پسر نصيحت را دور كن از خود اين فضيحت را
ترك عادت نماز پيشه خود تا مزن تيشه به ريشه خود
از عذاب خدا مكن غفلت تا به غفلت نگيردت نقمت
از خداي جهان مشو غافل طاعت حج خود مكن باطل
قلب مخلوق را مكن مرعوب نقد اعمال تو شود معيوب
مال مردم مگر حلالت هست آخر اي بينوا زوالت هست
رحم كن آب ديده هاي شبان تا نباشند از تو سينه زنان
بس شكمها دريده اي نا حق گردن خلق از چه داري حق
كه تو را كرده كدخداي جهان خلق را كي شدي تو دادستان
كو به دست تو خط فرماني تا برايت كشته قرباني
مالكي گر برو قباله بيار يا اذيت مكن به اهل ديار
يا كه داروغه، قاضي شهري تا كه رشوه نديده در قهري
گيرم اينجا رئيس آماري از شماره كجا ضرر داري
راستي را بگو كه ماموري يا به غارتگري تو معذوري
يا مگر دادگاه سياري تا نماند به حومه ديّاري
بهر ملت رئيس فرهنگي يا به دولت وزارت جنگي
مالياتي ز كي به گردن ماست تا تمرد به حكم امر شماست
توبه كن از جنايت خويشت شرم كن از سفيدي ريشت
باقي عمر را عبادت كن خالق خلق را اطاعت كن
ظلم را هست اين حديث خبر كس نسوزد چراغ تا به سحر
گرگ از اين طعنه هاي زهر آلود سر زد از آتش نهادش دود
با غضب همچنان شد آكنده گفت اي ناكس شكم گنده
از كي اين علم بر تو گشته حصول تو چه داني رموز فقه اصول
اين كمالات از كه آوردي بر قضاوت كجا تو پي بردي
تو كه از جمله خلق بدبختي كو كسي زندگي به اين سختي
روزيت روز يك سبد كاه است سر حق را كجا تو را راه است
امتحان در حقوق كي دادي در رياضي كجا تو استادي
به كجا رفته اي ليسانس شدي دانش آموز علم دانس شدي
مغز در كله ات خراب شده يا كه آلوده بر شراب شده
تو برو شغل خود به شخم زدن كي ترا مي رسد وكيل شدن
رو به دشت و دمن زراعت كن صرفه مالكت تجارت كن
تو چه داني مطيع و عاصي كيست يا اداني و يا اق
----------------------------------------------------------
canavar-kurt-627
يوخاريداكي گؤروت بوستاندرره سايتيندان دير.

  • [ ]