اصغر زارع كهنموئي :تسويه حساب با حقيقت؟/ پاسخي به بخش آذربايجانِ گفتگوي سيدجواد طباطبايي با مهرنامه

وئبلاگچی : خــــزراوغلي

+0 به يه ن

 اشاره:

تابستان سال گذشته، سخنان دكترسيدجواد طباطبايي درباره آذربايجان در مجله «مهرنامه»، احساسات بسياري را جريحه‌دار كرد. او پيش از اين، شخصيت‌‌هاي ارزنده‌بسياري چون جلال آل احمد و علي شريعتي را نيز نواخته بود. اما اين بار، با سخنان غيرمسوولانه خود نه يك فرد و نه يك تفكر كه يك گروه قومي پرجمعيت و گسترده در سراسر كشور را مورد عنايات ويژه قرار داد!. نقد حاضر ناظر به بخش آذربايجانِ گفتگوي بلند مجله وزين مهرنامه با اين استاد شناخته‌شده است نه بخش‌هاي قبل و بعد آن كه اين بخش‌ها بر مدار سه‌ساله اين مجله بوده و اجراي چنين پروژه‌هاي ارزشمند فكري، جاي تقدير دارد. اهانت‌ها و پريشان‌گويي‌هاي استاد برجسته علم سياست در اين گفتگو چنان پراكنده و گسترده است كه نقد آن لاجرم مطول خواهد شد. ايشان در دو صفحه به  چندين لايه از حرمت هويتي، حقوقي، تاريخي، اخلاقي، سياسي و امنيتي مردم آذربايجان تاخته و تقريبا جايي را براي «اهانت نكردن» باقي نگذاشته است. سعي مي‌شود در اين يادداشت، به تك‌تك اين اهانت‌ها محترمانه پاسخ داده شود. اما قطعا پردازش عميق بخش بزرگي از اين اهانت‌ها، در اين مجال نمي‌گنجد. شايسته است، بگوييم، نوشته حاضر تنها يك يادداشت و جوابيه ژورناليستي است. نگاه طباطبايي به آذربايجان و ايران، نيازمند رهيافت فلسفي، سياسي، جامعه‌شناختي، اخلاقي و زبان‌شناختي است كه اهل نظر پيش از اين بدان پرداخته‌اند و بعدها نيز خواهند پرداخت. اين نخستين رفتار اهانت‌آميز بخش كوچكي از روشنفكري ايراني به تنوع قومي و به‌خصوص مساله آذربايجان نيست. پيش از سيدجواد طباطبايي، غول‌هاي بزرگ‌تري نيز اين افاضات غيرمسوولانه را طرح كرده‌اند. شايسته است روشنفكرانِ مقيد به حقوق‌بشر، با تاليف كتاب‌ و نگارش مقاله، واكنش‌هاي شايسته‌اي به اين افاضات نشان دهند.

 

 

سيدجواد طباطبايي، اگر يك سخن صواب در اين بخشِ پريشان از گفتگوي خود داشته باشد؛ اين است: «من شايد نماينده خوبي براي پاسخ‌دادن به اين پرسش‌ها نباشم» گل گفتيد استاد! و من البته اعتقادي به اين بخش از سخن شما نيز ندارم. هر انسان و بالطبع هر آذربايجاني مي‌تواند درباره هويت خويشتن سخن بگويد شما نيز  اگرچه به‌نشان‌ِ اين گفتگو، آنچنان عرق و اعتقادي به هويتِ آذربايجاني خود كه عناصر مشخصي دارد، نداريد؛ اما مي‌توانيد درباره خويشتنِ خود سخن بگوييد. اما اين توصيه‌ي دوستانه را با اندكي گلايه به دوستان مهرنامه‌اي خود و ديگر رسانه‌هاي رسمي و غيررسمي مي‌كنم كه «سيدجواد طباطبايي» و امثالهم تنها نماينده و سخنگوي يگانه‌ي هويتِ آذربايجاني نيستند؛ ديگراني نيز هستند كه سخن ديگري مي‌گويند و شايسته است، آن سخنان نيز كه اتفاقا رويدادهاي ساليان اخير را نشان مي‌دهد در اكثريت مطلقِ بدون رسانه هستند، شنوده شود. جاي بسي تاسف است كه تنها عده قليلي پان‌ايرانيست و نئوپان‌ايرانيست‌ آذربايجاني كه هيچ علاقه و عقيده‌اي به هويت آذربايجان ندارند و تنها به اعتبار محل تولد‌شان آذربايجاني هستند، سخن‌گويان رسمي هويت آذربايجان شده‌اند. به ياد داشته باشيم هيچكس استالين مخوف را به‌رغم نسبتش با گرجستان كه به قتل عام گرجستان هم پرداخت، هرگز به‌عنوان سخنگوي هويت گرجي‌ها نمي‌شناسد.

  اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري، سوالات غيرمسوولانه و اشتباه تاريخي مهرنامه

مهرنامه‌ي وزين و پرافتخار كه براي تفسير جهان و نه تغيير جهان آمده است، اينك پس از سه سال فعاليت پرارج، بي‌محابا تلاش كرده، پاي بر مهلكه‌اي بگذاردكه سخت سنگلاخ و بس حساس است و تخصص بسيار و تبحر عميق مي‌طلبد. هر سه گفتگوكننده بزرگوار، با زبان تركي كمترين آشنايي را نداشته و سوال‌هايشان نشان مي‌دهد كه كمترين شناختي هم از مسائل آذربايجان ندارند (كه اگر شناختي باشد، شايبه‌ي همفكري و همراهي آنان با بي‌مايه‌ترين جريان‌هاي فكري و سياسي قوت مي‌گيرد). اين گفتگو براي اين نشريه‌ي موفق، اينقدر اهميت داشت كه سردبير محترم و دبير ارجمند بخش انديشه آن به همراه يك پژوهشگر شناخته‌شده تاريخ روشنفكري اين سال‌ها، با هم به گفتگو با سيدجواد طباطبايي بنشينند. هر سه‌ي اين بزرگوار يك مساله را به‌خوبي مي‌دانند؛ اينكه، نبايد در گفتگو مسائلي طرح شود كه پرسش و پاسخ به توهين و اتهام و نفرت‌پراكني بيانجامد. آنها روزنامه‌نگار هستند و بايد براساس اصول اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري، از هرگونه رفتار و گفتار احتمالي كه شايبه اهانت داشته باشد، بپرهيزند. طرح موضوعاتِ حساس بدون مطالعه عميق و دقيق و با در قالب سوالات جهت‌دار و كاملا غيرمنطقي، قطعا پاسخ‌هاي غيرمسوولانه و فاجعه‌بار درپي خواهد داشت.  در ادامه به دو سوال گزيده اشاره مي‌كنم.

«اما يكي از مسائلي كه پان‌تركيست‌ها مطرح مي‌كنند، ناظر به آموزش و پرورش است. آنها ادعا مي‌كنند كه كودكي كه تا شش سالگي به زبان آذري صحبت كرده است، وقتي در هفت سالگي وارد مدرسه مي‌شود، مجبور مي‌شودكه فارسي تحصيل كند. نظرتان در اين مورد چيست؟» اين سوال آقاي هاشمي، بيش از سخنان آقاي طباطبايي قلب و جان مرا لرزاند. آقاي هاشمي فلسفه خوانده و كتاب‌هايي در نقد و بررسي بزرگان روشنفكري نوشته است. او قطعا به هرمنوتيك زباني آشنا است. خوب است از ايشان بپرسيم، اين واژه‌ها در اين سوال شما چه مي‌كنند و اساسا چه شناختي از اين واژه‌‌ها داريد؟ «پان‌تركيست‌ها»، «ادعا مي‌كنند»، «زبان آذري»، «مجبور مي‌شود» اين سوال با همين ادبيات كافي است، شخصي با لحن و نگاه سيدجواد طباطبايي را به وجد آورد. آقاي هاشمي، پان‌تركيست‌ها چه كساني هستند؟ زبان آذري چه صيغه‌اي است؟ ادعا كدام است؟ من شخصا با تمام توانم، مساله آموزش زبان مادري آذربايجاني‌ها در درون نظام آموزش و پرورش كشورمان را مطالبه مي‌كنم، آيا من پان‌تركم؟ اگر مي‌گوييد آري، پس شما پان‌تركيسم را نمي‌شناسيد. در ادامه به اين مساله مي‌پردازم. نگوييد «ادعا» ادعا در كلام روزنامه‌نگاران يعني نفي مساله. اين را ما نمي‌گوييم بزرگترين انديشمندان حقوق زباني(Linguistic Rights) دنيا از جمله كاتلين هوگ، جنوا اسيترمن، رابرت فيليپسن، تووه اسكوت‌ناب‌ كانگز و... مي‌گويند. اين يك اصل روانشناختي است، مي‌توانيد همين سوال را مودبانه و عالمانه از يك روانشانس يا كارشناس حقوق زباني يا زبان‌شناس بپرسيد نه سيدجواد طباطبايي. اين سوال چه ربطي به ايشان دارد؟ راستي شما مي‌دانيد «حقوق زباني» يعني چه؟ در ادامه توضيحي در اين باره خواهم داد.

«شما موقعي كه در تبريز بوديد، خودتان را ابتدا آذربايجاني مي‌دانستيد يا ايراني؟ تضادي دركار نبود؟»اين سوال يك بدفهمي بزرگ را تداعي مي‌كند: مگر آذربايجان چيزي جدا از ايران است كه يك نفر بگويد خود را ابتدا ايراني مي‌خواند يا آذربايجاني؟ دوم اينكه در جغرافياي ايران، يك اصفهاني خود را نخست اصفهاني مي‌داند و بعد ايراني. و در جغرافياي اصفهان، يك نجف‌آبادي خود را نخست، نجف‌آبادي مي‌داند بعد اصفهاني. حالا چرا وقتي اين سوال درباره آذربايجان مطرح مي‌شود، يك آذربايجاني بايد ابتدا خود را ايراني بداند و بعد آذربايجاني!.اين سوال و جواب متفاوت درباره آذربايجان نشان‌دهنده همان كج‌فهمي بزرگ است تو گويي، ما همواره هراس از سرّ مگويي داريم يعني آذربايجان از ايران نيست اين هراس چنان است كه بر زبان برخي بزرگان نيز مي‌چرخد!

 اين دو سوال و سوالاتي از اين دست از سوي مهرنامه نشان مي‌دهد كه دوستان مجرب مهرنامه به‌رغم اشراف به حساسيت‌هاي موجود درباره اين مسائل، عامدا و ابتدا به ساكن به بازكردن باب سخن به بدترين شكل ممكن همت كرده‌اند. اين عزيزان،مثل همه سال‌هاي گذشته به‌راحتي مي‌توانستند اين بخش از گفتگو را چنان مديريت كنند كه سيدجواد آشكارا به بخش بزرگي از هموطنان‌مان توهين نكند. دوستان باتجربه ما اين شيوه مديريت حساسيت‌ها را خوب مي‌شناسند. در مرحله دوم مي‌توانستند در برابر اين اهانت‌هاي آشكار كه در ادامه تبيين خواهد شد، موضع بگيرند كه برخلاف تكليف اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري، از اين امر مهم در اين بخش ابا كردند درحالي كه در بخش ديگري از گفتگو، درباره عنايت‌هاي خاص سيدجواد نسبتبه روشنفكران، موضع گرفتند. شبهه اين است؛ گو اينكه دوستان بزرگوار با اين سخنان همدل و همراه بوده‌اند كه موضع نگرفتند. با تمام احترام به اين سه بزرگوار، جاي بسي تالم است كه اينان دربرابر اهانت‌هاي طباطبايي به هم‌سنخان خود موضع مي‌گيرند اما در برابر اهانت‌هاي آشكار و دل‌آزار ايشان به انبوه هم‌وطنان خود، خم به ابرو نمي‌آورند. در مرحله سوم اما مي‌توانستند با مطالعه متن تدوين‌شده‌ي گفتگو، از انتشار اهانت‌ها خودداري كنند. اين روند مرسوم در كشور ما و در تمام روزنامه‌هاي جهان است كه خبرنگاران و مديران روزنامه با مطالعه دقيق متون، قبل از انتشار، درباره حساسيت‌هاي آن به‌ويژه درباره احتمال وجود عبارات اهانت‌آميز، تدقيق و تجديد‌نظر كنند. دوستان ما متاسفانه با وجود جملات آشكارا توهين‌آميز كه شبهه نژادپرستانه‌بودن آن‌ها مي‌رود، اقدامي به حذف آن‌ها نكردند. در عالم روزنامه‌نگاري برخلاف حرفه‌هاي ديگر، حتي يك اشتباه پذيرفتني نيست. حتي عذرخواهي مهرنامه به‌خاطر اين توهين نمي‌تواند از عمق فاجعه بكاهد. انتشار اين بخش از گفتگو با ادبيات بسيار توهين‌آميز و جملات غيرمسوولانه، اشتباه تاريخي كساني است كه مي‌توان آن‌ها را حرفه‌اي‌ترين و مجرب‌ترين تيم مطبوعاتي كشور خواند. اهانت عريانِ موجود در اين گفتگو، در مرحله نخست نه متوجه سيدجواد طباطبايي كه دقيقا متوجه روزنامه‌‌نگاراني است كه اين گفتگو را خلق و منتشر كرده‌اند.

 

ترك‌بودن، ايراني‌بودن و وحدت سرزميني

«هرچه در اطراف خود مي‌گردم، كمتر كسي را پيدا مي‌كنم كه حس ترك‌بودن را بر احساسات مليت ايراني ترجيح دهد» اين سخن آشكارا گوياي يك حكمِ ناصواب است:«ترك بودن، نافي ايراني بودن است». اين حكم ناصواب، در پي خود، احكام ديگري را صادر مي‌كند: «مليت ايراني، عناصر يك‌دستي دارد»، «بايد خوانش تك‌ساحتي از مليت ايراني داشت و آن در غياب ساحت تركي، حتما ساحت فارسي است»، «مليت ايراني يعني فارس‌بودن و لاغير» توضيح لازم نيست اينكه «مليت ايراني» در زبان اين فيلسوف سياسي ايران‌دوست اينقدر تقليل مي‌يابد، جاي تاسف دارد. زماني سيدمحمد خاتمي در مقدمه‌اي بر كتاب رضا صالحي اميري،ايران را «رنگين‌كمان هويت‌ها»خواند. اينكه آيا اين خوانش حداقلي از مليت ايراني، مي‌تواند «وحدت سرزميني» ايران را تحكيم ببخشد، جاي تامل دارد. قطعا كسي كه قرائت نفي‌گونه و انكارگرايانه از مليت ايراني ارائه مي‌كند، برخلاف ادعاي صريح خود، نمي‌تواند اعتقادي به وحدت سرزميني داشته باشد.

آقاي دكتر طباطبايي عزيز، وحدت در گورستان امكان‌پذير نيست. نمي‌توان گروهي را به «معراج» برد و گروهي ديگر را به «قبرستان» و آنگاه از وحدت سخن گفت. وحدت سرزميني، اين تركيب اضافي زيبا، متاسفانه اسم رمز فاشيسم شده است. فاشيسم، وقتي همه «برخورداري»ها را از گروه مقابل خود گرفت و خود را تمام حق و مخالف را تمام ناحق خواند و وقتي مرثيه بر جسد بي‌جان او سرود، آنگاه بيرق وحدت درانداخت. شما از كدام وحدت سرزميني سخن مي‌گويد استاد؟ وحدت سرزميني واژه مقدسي است شما لطفا به زبان نياوريد شما كه هيچ حقي براي ماي ديگري قائل نيستيد. اگر واقعا به وحدت سرزميني اعتقاد داريد، بايد به حقوق ما و حق بودن ما نيز معتقد باشيد. وحدت با به رسميت شناختن ديگري معني مي‌يابد. اگر شما ايران را تك‌ساحتي مي‌بينيد با چه كسي مي‌خواهيد وحدت كنيد؟ وحدت زماني معني دارد كه من و شما به يك ميزان از فرصت‌هاي برابر بهره ببريم. آيا چنين است؟

«تجزيه‌طلبي» كليدواژه مهم ديگري است كه مدام بر زبان دوستان به‌ظاهر ايران‌دوست جاري مي‌شود. از نظر اينان، همه كساني كه حقوق قوميت‌ها را پيگيري مي‌كنند، تجزيه‌طلب هستند. انگ تجزيه‌طلبي، بسيار خطرناك و زندگي‌سوز است. بسياري از آذربايجاني‌ها از ترس اين اتهام امنيتي بزرگ، دم نمي‌زنند. همه مي‌دانند مطالبه كمترين حقي، آنان را رنگي خواهد كرد. اما آيا واقعا چه تعداد از فعالان هويت‌طلب آذربايجان، تجزيه‌طلب يا استقلال‌طلب هستند؟ به‌عنوان كسي كه جريان‌‌هاي مختلف آذربايجان را از نزديك مي‌شناسم، به‌جرات مي‌گويم، انديشه تجزيه/استقلال در آذربايجان بسياربسيار نازل و در حد ابسيلون است. به‌گواه بسياري از مورخين معاصر، حتي فرقه دموكرات و جريان پيشه‌وري نيز هرگز سوداي تجزيه نداشت. تقريبا تمامي گروه‌هاي فعال و نيز همه فعالان، نخبگان و روشنفكران آذربايجاني، تجزيه را اكيدا و صراحتا نفي كرده‌اند. حالا چگونه است كه «تجزيه‌طلبي» ورد زبان دوستان شده، قصه حيرت‌آوري است. حقيقت اين است كه «تجزيه‌طلبي» برساخته‌ي كساني است كه از حق مي‌ترسند. آنان مي‌دانند تنها راه مقابله با مطالبات آذربايجاني‌ها، فرافكني است. امر تجزيه بيشتر متوجه پايتخت است تا پيرامون. مركز(ملغمه‌اي از روشنفكري و حاكميت) اگر واقعا از تجزيه هراس دارد، بايد براي نگهباني از ايران، با تدبير و درايت به اين هراس خود، پايان بخشد. امر نكوهيده تجزيه‌طلبي، محصول امر نكوهيده‌تر تجزيه‌هراسي است كه روشنكفران ما در دل فرزندان مركز ايجاد كرده‌اند. فرزندان ما چنان بار آمده‌اند كه تا يك آذربايجانيِ مدافع حقوق قومي را مي‌بينند، او را دشمن شماره يك كشور و تجزيه‌طلب مي‌خوانند در حالي كه همين آذربايجاني، بزرگترين مدافع تماميت ارضي و معتقدترين به آن است. انگ تجزيه‌طلبي به مدافعان حقوق قوميت‌ها، ظلم مضاعفي به آذربايجان و البته به ايران است.

 

هويت آذربايجان، ترك‌بودن، ترك‌زبان‌بودن، آذري‌بودن

داستان هويت در آذربايجان، بي‌شباهت به يك تراژدي نيست. اين داستان را با تحليل سخنان سيدجواد بازمي‌گويم. «تا وقتي دبستان بودم فارسي نمي‌دانستم وقتي وارد دبيرستان شدم توانستم فارسي بخوانم و تا حدي نيز صحبت كنم» اين سخن سيدجواد مرا ياد سخن ناسرخسرو قبادياني انداخت كه گفت «در تبريز شاعري ديدم قطران‌نام كه فارسي را نيك نمي‌دانست» و ياد سخنان بسياري ديگر از جمله علامه جعفري افتادم. من نيز شخصا چنين تجربه‌اي داشتم نه در عصر ناصرخسرو و نه در دهه بيست كه همين بيست سال پيش. ناآشنايي و فارسي‌نداني سيدجواد و قطران و علامه و من و ميليون‌ها آذربايجاني ديگر در اين پهنه عظيم زماني و مكاني، يك حكم قطعي را عيان مي‌كند: «آذربايجاني‌ها فارس نيستند» سيدجواد به‌جاي اين حكم، حكم عجيب ديگري دارد: «آذربايجاني‌ها ترك نيستند» پس چيستند؟ سيدجواد طباطبايي مي‌گويد: «ترك‌‎زبان هستند»

سيدجواد بدون اينكه بداند «زبان بخشي از هويت آدمي است» و به همين دليل، كسي كه زبانش مادري‌اش تركي است، خودش نيز ترك است؛ بلافاصله با ناشي‌گري تمام وارد بحث بسيار چندش‌آور نژادي مي‌شود كه از اين فيلسوف مدرنيسم بسيار حيرت‌آور است. مي‌گويد: «امروزه رگه‌هاي ظاهر تركي را درساكنان برخي روستا‌ها مي‌توان ديد، اما در شهرهاي بزرگ چنين نيست.» اگر به چنين استدلال‌هاي نژادشناختي در جستجوي هويتِ انسانِ قرن بيست و يكم پناه ببريم، بدون كوچكترين ترديدي، گرفتار گفتمان قبيله‌گرايي، نژادگرايي و قوم‌گرايي شده‌ايم. همچنين با پي‌گرفتن اين استدلالِ نژادشناختي در شناسايي هويتِ ديگر مردمان سرزمين ايران، بايد يگوييم «سادات» فارس نيستند آن‌ها عرب‌هايي هستند كه به زبان‌ فارسي سخن مي‌گويند. يا اهالي فلان شهر و بهمان شهر كه احتمالا در نتيجه ممزوج شدن با ديگران در جريان لشكركشي‌هاي اعراب و روميان و افاغنه و مغول و ...، ژن آنان را به ارث برده‌اند، روميان، افاغنه، اعراب يا مغول‌هايي هستند كه اينك به زبان فارسي سخن مي‌گويند! كسي كه با استدلال نژادي به‌ شناخت هويت روي مي‌آورد آشكارا در جستجوي نژاد خالص است، انديشه‌اي كه رهبر آن هيتلر بود.

چگونه است كه فيلسوف برجسته ما، زبان را از عناصر هويتي نمي‌داند اما به نژاد و ظاهر و ... هويت مي‌بخشد؟! سوال مهم اين است آن دهاتي‌ها كه ايشان رگه‌هاي تركي در آن‌ها ديده است چه قيافه‌هاي متفاوتي دارند كه ايشان در شهرها آن رگه‌ها را نديده‌ است؟ طبيعي است كه قيافه‌ي آفتاب‌سوخته دهاتي‌ها با قيافه مهتاب‌نديده‌ي شهري‌ها متفاوت باشد. نكند ايشان اين تفاوتِ طبيعي را دليلي بر تفاوت نژادي مي‌داند! مي‌شود ده‌ها نفر از اهالي تركيه و عراق و سوريه را خدمت استاد طباطبايي برد و ايشان قبل از حرف زدن با آن‌ها، اصلا متوجه ترك و عرب و عجم بودن‌شان نشود. همانطور كه مي‌توان ده‌ها فارسِ اصيل(!) را به تركيه برد و تا سخن نگفته‌اند فارس بودن آنها را كتمان كرد. ديگر گذشت آن زمان كه تفاوت‌هاي ظاهري انسان‌ها بخشي از هويت آنها تلقي مي‌شد. گذشت آن زمان كه سيا‌ه‌بودن، هويتي و سفيدبودن هويت ديگري تلقي مي‌شد. اكنون نه سياه و سفيد بودن كه چگونه زيستن و چگونه انديشيدن اركان مهم هويتي انسان است و آقاي طباطباييِ فيلسوف، قطعا ارزش و اهميت زبان را در چگونه انديشيدن مي‌دانند. اگر من به زبان تركي متولد مي‌شوم، تركي مي‌انديشم، تركي زندگي مي‌كنم، يعني اينكه من تركم. همانطور كه سادات عزيز كه قطعا يك روز از مرزهاي عربي به ايران آمده‌اند، عرب نيستند چون آن‌ها فارس يا ترك يا لر يا كرد متولد شده‌اند و كرد و ترك و فارس و ... هستند.

بله من تركم و ترك‌بودن با ايراني بودن تنافري ندارد. من يك ايراني هستم من يك آذربايجاني هستم يك ترك هستم خطرناك هم نيستم. و هم‌اتاقي من در كوي دانشگاه تهران‌ يك ايراني ديگري بود، اصفهاني بود، فارس بود، او هم هرگز خطرناك نبود. او عزيز بود. زبان او عزيز جامعه رسانه‌اي، روشنفكري و حاكميتي بود. سالانه ميلياردها ميليارد ريال بودجه صرف ترويج و گسترش زبان او مي‌شد. اما همين‌ها، همين خوبان، همين كارگزاران فرهنگي از گسترش زبان من مي‌هراسيدند و حداقل حقوق زباني را براي من قائل نبودند. او عزيز بود و من نبودم. وقتي من اين تفاوت و تبعيض را ديدم خواستار برابري شدم خواستار حقوق زباني‌ام. همين كافي بود كه من به يك موجود خطرناك تبديل شوم همو كه سيدجواد از آن تحت عناوين غيرمسوولانه‌اي چون ابله، بي‌سواد، بي‌شعور، پان‌ترك و ... ياد مي‌كند.

سيدجواد مدام از واژه‌هاي ترك و آذري استفاده مي‌كند. پيش از او امثال كسروي، با نگارش كتاب‌ها و صدور بيانيه‌ها و انتشار ميليون‌ها صفحه مطلب، ما را «آذري» خوانده‌اند، بي‌اينكه بدانند در خيابان‌هاي تبريز و در كوچه‌پس‌كوچه‌هاي روستاهاي آذربايجان، واژه‌اي با عنوان «آذري» هيچ طنيني جز در راديو و تلويزيون و تريبون‌هاي رسمي ندارد. اين برساخته‌ي پهلويسم، چه نسبتي با هويت سيدجواد دارد؟ هموكه مدام مي‌گويد؛ «من لهجه تركي داشتم»، «ترك ها ق را نمي‌توانند تلفظ كنند» و... . آذري چه نسبتي با هويت من دارد، وقتي هموطنانم صدها بار تجربه تحقير و توهين را بر جانم تحميل مي‌كنند؟ هرگز يادشان نيست كه من به زعم روشنفكران آن‌ها آذري هستم نه ترك. در عرصه رسمي مرا آذري خطاب مي‌كنند تا من از اصلي‌ترين لايه هويتي خود، دور بمانم و هرگز با حمل اين هويت، در عرصه رسمي نتوانم قدمي جلو بردارم. همزمان در عرصه عمومي چنان به اين اصلي‌ترين لايه هويتي من مي‌تازند كه براي ادامه زيستن، خودم داوطلبانه آن را وانهم تا ديگر تحقير نشوم. «انكار» و «تحقير» پروژه گازانبري فاشيسم است يك دسته‌اش به دست طبقه نخبگان است و دسته ديگرش به دست طبقه فرومايگان.

 آذري برساخته‌ي زيبايي است براي انكار من. كجا است اين زبان آذري؟ چرا يك جلد كتاب به اين زبان موجود نيست؟ مگر مي‌شود زبان عزيز تاتي چهار تا دهكده را به ميليون‌ها نفر تعميم داد؟ آخر اين بي‌انصافي است پروفسور! شما خورشيد فروزان را گذاشته‌ايد و به نور گذري شهاب سنگ مي‌نگريد؟ چه‌سان است كه با اتكا به همين استدلال شما، تمام استان فارس را تركستان بدانيم؟ يا تمام خراسان را؟ يا حتي تمام اصفهان را؟ كه در بخش‌هاي بزرگ هر سه استان يادشده، تركان بومي بسياري زندگي مي‌كنند.

اگر به فرض شما، نسل پانزدهم پدران من هزارسال پيش با ورود تركان سلجوقي، زبان آذري(!) را وانهادند و به تركي گرويدند، شما الان با چه استدلال انساني مي‌خواهيد مرا پس از ده قرن تركي زيستن، به قرن پنجم بازگردانيد و به من بگوييد آذري باش، آذري‌يي كه خود نمي‌دانيد چيست؟ اگر چنين خواهشي از ما داريد، پيش از ما خودتان نيز فارسي را فروگذاريد و به زبان پهلوي برگرديد. مي‌توانيد؟ اينجا از نئوپان‌ايرانيست‌هاي آذربايجاني كه خود را آذري مي‌خوانند يك سوال دارم؛ چرا وقتي با پدر و مادرتان حرف مي‌زنيد، تركي صحبت مي‌كنيد؟ بهتر نيست، «آذري» حرف بزنيد؟ چرا حتي وقتي با خودتان حرف مي‌زنيد؛ تركي يا فارسي حرف مي‌زنيد؛ شما مگر هويت‌گرا نيستيد؟ مگر نمي‌گوييد آذري هستيد؟ چرا آذري حرف نمي‌زنيد؟ چرا آذري نمي‌نويسيد؟ شما نمي‌توانيد؛ چون اساسا چنين برساخته‌اي وجود ندارد. حالا آذري خواندن من، چه سودي به شما دارد؟ مي‌خواهيد بگوييد آذري، همان لهجه‌اي از فارسي است بنابراين آذربايجاني‌ها فارس هستند؟ پاي اين استدلال چوبين بود چون نه من و نه سيدجواد طباطبايي تا پيش از اينكه به مدرسه برويم، فارسي نمي‌دانستيم؟ يعني اينكه مادر ما، ما را فارس نزاييده است. هويت كه نمي‌تواند ساختگي باشد. از سيدجواد مي‌خواهم سري به آذربايجان بزند و از پيرمردها و پيرزن‌‌هايي كه سواد فارسي ندارند، با زبان خودشان بپرسد، آيا آذري هستند يا ترك. جواب آنها روشن است؛ آنها مي‌گويند ترك هستيم. البته بلافاصله خواهد گفت ايراني و آذربايجاني هستند نه تركيه‌اي. به عنوان كسي كه عاشق ايران است التماس مي‌كنم دست از اين دست‌اندازي‌ها برداريد. انكارگرايي و نعل وارونه، ايران ما را تضعيف مي‌كند.

 

 

 

 

 

 

پان‌تركيسمِ بيگانه با ايران و نعل وارونه به هويت‌طلبان

پان‌تركيسم، پان‌عربيسم و پان‌ايرانيسم سه مدل خاورميانه‌اي از ناسيوناليسم هيتلري بودند كه در يك كلام، همه ابعاد يك ناسيوناليسم ويرانگر و غيربشري را در تاريخ خود دارند. بخشي از تاريخ پان‌تركيسم مثل همه گونه‌هاي ناسيوناليسم افراطي، تاريخ جنايت است. اما پان‌تركيسم هيچ نسبتي با مردمان ترك در سراسر جهان از جمله ايران ندارد همان‌طور پان‌ژرمنيسم با همه تاريخ سياه خود، هيچ نسبتي با انسان‌هايي كه به آلماني سخن مي‌گويند و مي‌نويسند، ندارد. كسي نمي‌تواند يك عرب را به‌دليل عربي‌نوشتن و دفاع از زبان و ادبيات عربي، به پان‌عربيسم متهم كند. اين منطق، هيچ‌جاي دنيا و در هيچ مكتب منطقي، معنايي ندارد جز در مكتب فاشيسم كه از «همه چيز»ِ بي‌ربط براي اثبات يك اتهام بهره مي‌برند: اتهام پان‌تركيسم. با منطق شما، بايد دكتر آذرتاش آذرنوش عزيز، يك پان‌عرب و مرحوم دكتر سيدجعفر شهيدي، يك پان‎‌فارس باشند چون آن يكي عمر خويشتن را صرف عربي و اين يكي صرف فارسي كرد.

واژه پان‌تركيسم با پرسش آقاي هاشمي وارد گفتگوي طباطبايي مي‌شود و بلافاصله از سوي ايشان به بدترين لحن ممكن، تبيين مي‌شود. سوال آقاي هاشمي پيش از اين نقل شد، از آقاي هاشمي تقاضا مي‌كنم، براي يك هفته دو كار مهم انجام دهد، يك كتابِ معتبر(و نه ترجمه‌‎هاي ناقص برخي اساتيدِ خاص) بردارد و درباره «پان‌تركيسم» چيزكي بخواند و آنگاه سوار ماشين شود و سري به آذربايجان بزند و از مردم عادي تا نحله‌هاي مختلف فعالان آذربايجان، سوالاتي درباره مطالبه حقوق زباني بپرسد. قطع يقين او حتي يك پان‌تركيست در آذربايجان نخواهد يافت كه با آن مباني و تعاريف و تاريخ پان‌تركيسم كوچكترين قرابتي داشته باشد. بله، پان‌تركيسم با آذربايجان مطلقا بيگانه است. شما هيچ ردپايي از ايده‌ئولوژي پان‌تركيسم در آذربايجان نمي‌يابيد چه در انديشه آذربايجاني‌ها و چه در عرصه عمل و رفتار و روابط آن‌ها. اما پان‌تركيسم تنها يك جا ارتباط وثيق و گسترده با آذربايجان دارد: زماني كه طباطبايي‌ها و هاشمي‌ها مي‌خواهند درباره حقوق زباني و مطالبات به‌حق آذربايجاني‌ها سخن بگويند؛ اينجا بدون كوچكترين درنگي، همه اين فعالان آذربايجاني به پان‌تركيسم متهم مي‌شوند.

آقاي طباطبايي عزيز، من هم با شما هم‌عقيده‌ام، پان‌ترك‌ها حرف مفت زياد مي‌زنند و بسيار افسانه مي‌بافند. اجازه بدهيد بگويم من اين سخن را درباره همه «پان»ها كه تاريخ‌سوز هستند، صادق مي‌دانم. اين تنها پان‌تركيسم نيست كه ملغمه‌اي از بي‌سوادي و بي‌شعوري است، همه ايده‌ئولوژي‌هاي تماميت‌خواه شوونيست چنين‌اند. پان بد است، چه از نوع پان‌تركيسمش و چه از نوع پان‌عربيسم و پان‌كرديسم و پان‌ژرمنيسم و البته پان‌ايرانيسمش. اما استاد عزيز، اين ترهات چه ربطي به آذربايجان و حقوق حقه ما دارد؟ ما مي‌خواهيم به زبان مادري خود بخوانيم و بنويسيم(حقي كه به‌راستي از ما دريغ شده) اين مطالبه كوچكترين ربطي به پان‌تركيسم ندارد. پان‌تركيسم حتي در تركيه، دوران نقاهت و ندامت خود را مي‌گذارند اينكه شما با كدام عينك، ردپاي آن را در آذربايجان مي‌بينيد، جاي بسي حيرت است.

يك ماه از گفتگوي شما با مهرنامه مي‌گذرد صدهانظر درباره اين گفتگو، منتشر شده است. نمي‌دانم چقدر در جريان اين بازخوردها قرار گرفته‌ايد. امروز تنها يك ماه بعد از انتشار، يك ايميل از همان ايميل‌هاي عمومي كه به‌صورت انبوه به همه مي‌فرستند، دريافت كردم. معلوم بود چندين بار ارسال شده است. مي‌دانيد سابجكت ايميل چه بود؟ «گفتگوي سيدجواد طباطبايي درباره پان‌تركيسم و تجزيه‌طلبي» اين عنوان گفتگوي شما است كه دست به دست مي‌چرخد آقاي دكتر. اين دوكلمه چه نسبتي با منِ روزنامه‌نگار آذربايجاني و شماي فيلسوف آذربايجاني دارد؟ به‌صراحت مي‌گويم اين دو واژه هيچ نسبتي با احدالناسي در آذربايجان حتي با فعال‌ترين فعالان آذربايجاني ندارد. اين دو واژه تنها با كساني نسبت دارد كه دوست دارند پان‌تركيسم و تجزبه‌طلبي را چنان در آذربايجان پررنگ كنند كه كسي جرات سخن گفتن از مطالبه مهم و حقوق نخستين خود از جمله زبان مادري نداشته باشد.

بله جناب فيلسوف، كساني هستند كه از سخنان شما به‌غايت خوشحال شدند چون آنچه آنان تاكنون، در ادبيات ميليشيايي خود به همه فعالان آذربايجاني اتهام مي‌زدند شما با صداي بلند و از بلندگوي رسمي مهرنامه، مطرح كرديد. مي‌دانيد آقاي طباطبايي، آب در آسياب كدامين سفلگان ريختيد؟ مي‌دانيد كدام محفل‌ها از سخنان شما به وجد آمدند؟ شما فلسفه سياست خوانده‌ايد، يك سر برگرديد و كف‌زدن و رقص و پايكوبي پس‌روترين گروه‌هاي سياسي جامعه‌مان را ببينيد و ببينيد كه چگونه سخن شما را بر بيرق نفرت خود حك كرده‌اند و برسر مردم بيچاره آذربايجان مي‌زنند. پان‌فلانيسم بزرگترين خطر جامعه بشريت و خطرناك‌ترين مرض تاريخ است. شما از يك وجه پان‌فلانيسم يعني پان‌تركيسم سخن رانديد كه حقيقتا در ايران ما و در آذربايجان عزيز ما ردپايي ندارد. اما شايسته است شما كه خطر چنين مرضي را مي‌شناسيد به بديل آن نيز در ايران اشاره كنيد. حتما به عنوان فيلسوف سياسي مي‌دانيد اكنون بر برساخته‌هاي تاريخ كشورمان، چه انديشه‌هايي با چه انگيزه‌هاي خانمان‌سوزي رشد كرده و مي‌كنند. حتما اطلاع داريد كه اين انديشه مطلقه چگونه در شريان حيات سياسي و اجتماعي رخنه كرده و چه سوداي خطرناكي در سر دارد. شما فيلسوف سياسي هستيد چرا صداي سم اسبان نئونازيسم ايراني را نمي‌شنويد؟

قايناق : نويد آزربايجان
http://www.navidazerbaijan.ir/Fa/News2540.aspx


  • [ ]